خشمم گریبان می درد
خشمم گریبان می درد نخوت چه سودا می کند
صبرم دمادم می برد کشتار پروا می کند
دستم چو مجنون خشن تیغ قلم را می کشد
شعرم قلندرمی شود امشب چه غوغا می کند
ناگه زبانم می برد چشمم سیاهی میرود
شعرم به خاک افتاده و نفرین دنیا میکند
شهر من و خون جگر شعر من و ببریده سر
اهریمن پولادپر خندان تماشا می کند
آرام چون اسرار من همپایه با پندار من
این شهر بی آزار من دردش هویدا می کند
شهرم غریب وبی رمق زهرجنون سرمیکشد
شعرم هراسان خفته و تکرار فردا می کند
شعر از: محمد حسین داودی
نظرات شما عزیزان:
[ 23 تير 1394 ] [ ] [ محمد حسین داودی ]
[ ]